لزوم انتقال تصمیم سازی ها به درون محله ها
به گزارش وبلاگ بارسلونا، نادر صادقیان -جامعه شناس و پژوهشگر:بدون تردید یکی از شاخص های توسعه فرهنگی در محله ها، نهادینه سازی مشارکت شهروندان در امور محله، به ویژه در حوزه مسائل و امور فرهنگی و اجتماعی است.

بیش از یک سده از قانون بلدیه و انجمن شهر می گذرد. هدف اساسی این قانون و خواست کلان آن، تحقق مشارکت شهروندان در امور و سرنوشت خود در امور شهری و محله ای بوده است. تجربیات عینی از جهات مختلف نشان می دهد این هدف هنوز به وجه مطلوب، کارآمد و مؤثر محقق نشده است. بنابراین جامعه شهری و کلانشهری ما در مهم ترین رکن خود با تأخیر و کاستی های چندجانبه در تحقق توسعه فرهنگی، شهری و محله ای همراه است.
مهم ترین عامل این مسئله را باید در ماهیت و ساختار مدیریت فرهنگی حاکم در شهرها و کلانشهرها جست وجو کرد. این مدیریت شبه دولتی، پرحجم، کم تحرک، پرهزینه، کم بازده و عمدتاً دیوانسالارانه از پویایی و تأثیرهای کافی برخوردار نیست. چنین ساختار مدیریتی عمدتاً فاقد اراده، باور، توان و امکان تحقق مشارکت نهادهای اجتماعی مستقل و مشارکت جوست و ساختار مدیریتی بوروکراتیک، سلسله مراتبی، آمرانه و تک سویه دارد. به همین دلیل کلانشهرها و تهران در چند دهه اخیر با وجود رشد سخت افزاری نسبتاً قابل توجه، در تحقق توسعه درونزای اجتماعی ـ فرهنگی کارنامه موفقی نداشته و همگام با رشد کمی فضاها و اماکن و بودجه های فرهنگی، مشارکت های اجتماعی توسعه پیدا نکرده است. با این اوصاف هرگونه اقدام برای غلبه بر این کاستی ها و موانع، وابسته به تغییر و اصلاح الگوی مدیریت فرهنگی و اجتماعی در شهرها و محله های شهری است. به طوری که قدرت حضور و ایفای نقش نیروها و اقشار اجتماعی در همه ابعاد مدیریتی با توازن حضور این نیروها در همه عرصه های سیاستگذاری، برنامه ریزی، اجرا، نظارت و ارزیابی و اصلاح و ارتقای وجوه مختلف متحول گردد.
در واقع با تحقق عینی و واقعی مشارکت سازمان یافته، مؤثر و پایدار اقشار اجتماعی در همه ابعاد فرهنگی، شهری و محله ای می توان انتظار داشت مسئولیت ساختار و سازمان مدیریت شهری در این عرصه ها افزایش یابد و از این طریق امکان کارآمدسازی و توسعه فرهنگی و اجتماعی در جوامع محلی محقق گردد. در این صورت اگر شورایاری ها به معنای واقعی برآمده از شناخت، رأی و انتخاب آگاهانه و آزاد سمن ها، کانون ها و کنشگران اجتماعی و مردم باشند و از اختیارات و توضیح وظایف اصلاح شده و واقعی برخوردار باشند، می توان در تحقق راهبرد محله محوری حول مشارکت عمومی و توسعه فرهنگی، اجتماعی گام برداشت.
در غیراین صورت شورایاری به حلقه ای دیگر در کنارلایه های پرتعداد مدیریت فرهنگی و شهری ناکارآمد بدل خواهد شد و با هضم و جذب در ساختار رسمی فعلی، این ساختار را فربه تر خواهند ساخت. بر این اساس شورایاری ها باید برآمده از انتخاب آگاهانه و مستقیم جوانان، بانوان، نخبگان، سالمندان و اقشار و صنوف اجتماعی کثیر محله ها باشند و در حضور متوازن با مدیریت فرهنگی ـ رسمی، نقشی هم افزا و مشارکتی ایفا نمایند. با این اوصاف باید باور حقیقی و اراده جدی اصلاح این ساختار مدیریتی در رأس نظام مدیریت شهری نهادینه و محقق گردد و در قالب تحول و ارتقای قوانین و قواعد نظام مدیریتی فرهنگی ـ شهری عملاً نمودار گردد. با ساختار فعلی و الگوی کنونی مدیریت مراکز فرهنگی چنین راهبردی محقق شدنی نیست، مگر در پی آن باشند که با انتقال قدرت تصمیم سازی و تصمیم گیری به کانون ها و خرده سازمان های اجتماعی درون محله ها، در بر پاشنه دیگری بچرخد.
متأسفانه بیش از یک سده تمرین و تکاپو، تصمیم گیرندگان جامعه که قدرت و امکان تحقق اراده را دارند به این نقطه نرسانده و به تبع آن جامعه شهری و حوزه عمومی نیز از تحقق توانمندی هایش ناتوان شده است. این وضعیت در بلندمدت وضعیت باخت ـ باخت است. دیر یا زود باید به این شرایط سرانجام داد و قواعد و قوانین این عرصه اساسی را بر پایه الگویی که تضمین نماینده منافع و حقوق متقابل شهروندان و حکمرانان شهری باشد متحول کرد. در این صورت در موقعیت توسعه ای متوازن، پویا و پیشرونده قرار می گیریم که به نفع همگان است.
منبع: همشهری آنلاین